نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ,ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ,و این یعنی در اندوه تو میمیرم
در این تنهایی مطلق,که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
 
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق,از دلبستگی هام؟
چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهام؟
خداحافظ,تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ,به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ,بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ,بدون من یقین دارم می مانی!!!!!

[+] نوشته شده توسط راحیل در 15:30 | |







 

بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم
تا بلرزد زیر بازوان سیمینت تنم
چهره زیبای خود را مگیر از من
جز به آغوش چمن یا دامان من جا مگیر
راز عشق را آهسته خوان در گوش من
جستجو کن عشق را در گرمی آغوش من
من تو را تا بی کرانها
من تو را تا کهکشانها
از زمین تا آسمان ها
دوست دارم می پرستم
ون تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچون عطر پاک گلها
می پرستم دوست دارم
من تو را باهستی خود با وجودم
عاشقم با خون خود با تار و پودم
من تورا با لحظه های انتظارت
عاشقم با این نگاه بی قرارم
من تو را همچون پرستوها
یاسمن ها نسترن ها
من تو را با آنچه هستی
دوست دارم می پرستم

[+] نوشته شده توسط راحیل در 18:1 | |







من چیستم ؟

لبخند پر ملالت پاییزی غروب

در جستجوی شب 

یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات 

گمنام و بی نشان 

در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ


[+] نوشته شده توسط راحیل در 17:58 | |







 

به دانه دانه ي اشكم نگاه كن اي ماه

كه از ستاره فزون است اگر شماره كني

مگه از تو چي مي خواستم به جز يك دل ساده

تا كه من و تو باشيم مسافراي جاده... 

آنچنان منتظرم در ره عشق

كه اگر زود بيائي دير است...

 


[+] نوشته شده توسط راحیل در 10:46 | |







 

جز یار بی یارم کسی در دل ندارم
نگاری جز نگارم در نگاهم من ندارم
دلم در گیر و دار دلگیریست
نمی دانم بگریم یا بنالم 
شکستم در نگاهی
دلی را من شکستم در زمانی
دلم بشکسته است امروز به تاوان شکستی
شنیدم من صدایی ،ندادم من ندایی
دلی دادم به دلداری
فدا گشتم ز عشق نا به جایی
نمی دانم چه شد بر من
دلداده ام
بی دل شدم
جز یار ،دیگر من ندارم
یاد یارم ،من ندارد

[+] نوشته شده توسط راحیل در 10:42 | |







 


[+] نوشته شده توسط راحیل در 1:26 | |







 

بعد از این بیهودگی هایم هنوز
خود ندانم چیستم
حاصل یک اشتباهم یا که خود بیهوده ام
شاید این من نیستم
همچو یک رهرو به راهی بس دراز
میروم اما نمی دانم کجا
از خودم آزرده ام
اما نمی دانم چرا
هر که هستم هر چه هستم
شکوه دارم از خدا !!!
چون ندانم خلقتم بهر چه بود
کین چنین بیهوده می گردم فنا

[+] نوشته شده توسط راحیل در 1:23 | |







 

به چه می اندیشی ؟
با کدام لذت و انگیزه به فردای دگر خیره شدی؟
عمر از نیمه گذشت و دمی غنچه ی لبخند شکوفا نشد
درد این است ای دوست
که چرا نقش تبسم فراموش شده
یا چرا شعله ی لذت بی دلیل و علت یک شبه خاموش شده
درد این است ای دوست
که بشر تشنه بمیرد و بگویند که این تقدیر است
به چه می اندیشی ؟
و در این خاک کویر با لب تشنه به دنبال کدام چشمه آب می گردی؟

[+] نوشته شده توسط راحیل در 1:18 | |







 

 
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
 
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
 
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
 
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
 
«تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»
 ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی
 

[+] نوشته شده توسط راحیل در 8:34 | |







 

 


[+] نوشته شده توسط راحیل در 17:25 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد