به چه می اندیشی ؟
با کدام لذت و انگیزه به فردای دگر خیره شدی؟
عمر از نیمه گذشت و دمی غنچه ی لبخند شکوفا نشد
درد این است ای دوست
که چرا نقش تبسم فراموش شده
یا چرا شعله ی لذت بی دلیل و علت یک شبه خاموش شده
درد این است ای دوست
که بشر تشنه بمیرد و بگویند که این تقدیر است
به چه می اندیشی ؟
و در این خاک کویر با لب تشنه به دنبال کدام چشمه آب می گردی؟
نظرات شما عزیزان:
|