آن ماهی ام که گوشه ای از حوض،مرده ام
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام
بی تاب ، مثل شعر به کاغذ نیامده
شرمنده مثل نامه ی برگشت خورده ام
گاهی زلال اشکم و گاهی خروش خشم
دریای مختصر شده کوه فشرده ام
از بس که زخم بود برآن، جا نیافتم
تا بار عشق را بگذارم به گُرده ام
ای باغبان بیا و ببین دستهام را
از باغ، غیر حسرت چیدن نبرده ام
می ترسم ای رفیق تو هم مثل سنگ قبر
روزی مرا به دل بسپاری که مرده ام!
نظرات شما عزیزان:
آوای خسته (هانیه) 
ساعت1:23---24 ارديبهشت 1390
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگیِ ما؛ عدمِ ماست
با آرزوی موفقیت برای شما دست عزیز.
یا حق
elham 
ساعت20:40---22 ارديبهشت 1390
سلام...وبلاگ جالبی داری...به وبلاگ منم سر بزنی بد نیست...خوشحال میشم نظر بدی....
|